یادداشتهای یک دانشجوی فناوری اطلاعات و ارتباطات مطالب - مقالات - برنامه ها و پروژه های مربوط به فناوری اطلاعات و رایانه گاها علمی و اجتماعی
| ||
|
گاهی وقتها یک تاکسی برای کسی که خوشگل باشد ترمز میکند. پیرزن باشد گازش را میگیرد و میرود. اما حضرت موسی برای زیبایی دخترها به آنها کمک نکرد. به گزارش برنا، حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جلسات درسهایی از قرآن که این هفته از تلویزیون پخش میشود درباره ” کیمیای اخلاص(۲)” سخن گفته است. قرائتی در ابتدای این سخنرانی با اشاره به معنای اخلاص درباره اهمیت آن در زندگی انسانها گفت: میگویند کیمیا را به مس بزنند طلا میشود. این چه کیمیایی است؟ یک چیزی به نام نیت داریم که این نیت میتواند کارها را ۱۸۰ درجه عوض میکند. یعنی نیت خوب، کار بد را هم خوب میکند. شما به یک جنایتکار سلام کنی، فکر میکنی آدم خوبی است، به شما ثواب میدهند. چون شما نمیدانستی جنایتکار است، فکر میکردی آدم خوبی است. یعنی با نیت خوب به آدم بد هم سلام کنی اجر داری. این واعظ مشهور همچنین در ادامه سخنانش درباره “اقدام خالصانه حضرت موسی در کمک به دختران” ، “نیت کار مهم است، نه سختی کار” ، “انسان در امور مادی، در کنار حیوانات” ، “نیت، اساس عمل و برتر از عمل” ، “تفاوت مخلِص و مخلَص در قرآن” و … سخن گفته است. آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از سخنان این استاد حوزه علیمه و دانشگاه است: اقدام خالصانه حضرت موسی در کمک به دختران امسال ۹۰۰ نفر اساتید دانشگاه جمع شده بودند، من هم دعوت شدم. گفتم: موضوع چیست؟ گفتند: اسلامی کردن دانشگاه! گفتم: راست میگویید یا شوخی میکنید؟ گفتند: نه! استاد دانشگاه که شوخی با کسی ندارد. گفتیم: آنجایی که ممکن است دختر و پسرها ساعتهایشان فرق کند. ۷ تا ۱۰ پسرها بیایند. ۱۰ تا یک بعد از ظهر دخترها بیایند. صبح و ظهر کنید. البته یک جاهایی استاد کم داریم، اتاق نیست. استاد نیست. اگر شرایط، شرایطی است که نمیشود در یک کلاس بنشینند. من خودم در یک کلاس هستم، هم خواهرها هستند و هم برادرها. اما تا آنجایی که میشود از هم جدا کنند. بالاخره گفتند ما بزغالههایمان را آب نمیدهیم تا مردها بروند. موسی گفت: من حق شما را میگیرم. بزغالهها و میشها را از دخترها گرفت، و رفت آب داد. آنوقت خدا از این آب دادن تعریف کرده است. حالا ببینیم خدا از سازمان آب ایران هم تعریف میکند یا نه. یک آدم فراری دو تا بزغاله را آب داد. ببینید خدا چه کرده است؟ گفتیم که قرآن میگوید: «فَسَقى» موسی سقایی کرد، «لَهُماثُمَّ تَوَلَّى» سپس کنار رفت، «إِلَى الظِّل» زیر سایهای رفت، «فَقالَ» و گفت. . . چه کسی گفت؟ یادتان رفت؟ موسی. . . «فَقالَ رَبِّ» خدایا، «إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقیرٌ» (قصص/۲۴) حضرت موسی برای دو تا خانم سقایی کرد. چون هوا داغ بود، به سایه رفت. گفت: خدایا، هرچه نازل کنی، هر خیری، الآن وقتش است. چون جوان هستم و تحت تعقیب هستم و فرار کردم، دویده، خسته، تشنه، حالا هم چوپانی مفت کردم. یک چیزی بده بیاید. که امام صادق میفرماید: نان میخواست. گرسنهاش بود ولی رویش نشد به خدا بگوید: نان. گفت: خیر، هر خیری برسانی الآن من فقیر هستم. بده بیاید. من بحثم «فَسَقى لَهُما» است. در این کلمه! خدا این سقایی را تعریف میکند. ولی آب دادن شما به کل ایران آیا تعریف شده یا نشده خودتان میدانید. این سقایی چه خصوصیاتی داشت؟ ۱- مأموریت در آن نبود. یعنی کسی به موسی نگفته بود باید این کار را بکنی. از سوز دل بود. ۲- اضافهکار نبود. ۳- بیمه نبود. ۴- برای زیبایی دخترها نبود. آخر گاهی وقتها یک تاکسی یک خوشگل باشد ترمز میکند. پیرزن باشد گازش را میگیرد و میرود. اینطور نیست که موسی دید دو تا دخترها زیبا هستند ترمز کند. برای زیبایی نبود. ۵- شناخت نبود، چون گاهی وقتها آدم یک کسی را میشناسد، میگوید: حالا فلانی ما را میشناسد بایستیم سوارش کنیم. رودروایسی است. ۶- وامدار نبود. گاهی وقتها آدم میگوید: ایشان در انتخابات ریاست جمهوری ما، در انتخابات نمایندگی مجلس ما، شورای شهر ما، در انتخابات خودش را به آب و آتش زده لااقل یک پستی به او بدهیم. فرمانداری، بخشداری، وامدار است. بالاخره این دخترها پدرشان یک خدمتی به ما کرده، شناخت نبود، وامدار نبود، اضافهکار نبود. ۷- فراری بود. در حال فرار خدمت کرد. خدمت در حال فرار، خود موسی تحت تعقیب بود. ۸- گرسنه بود. ۹- شرط نکرد که من بزغالهها را آب میدهم به شرطی که شما هم بروید خانهتان و یک چیزی برای من بیاورید بخورم. شرط نکرد. ۱۰- در هوای گرم بود. این گرمی هوا را شما میتوانید بگویید از کجا درآوردیم. شما که آخوند هستید. بگویید. . . «ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّل» به سایه رفت، پیداست هوا داغ بود. ۱۱- دست تنها بود. تنها بود. نیت کار مهم است، نه سختی کار خاطرهای از شهید بهشتی یک ملاقاتی یک روز با ایشان داشتیم، ساعت ۴ بعدازظهر بود. من چند دقیقه زودتر رفتم. آمد در را باز کرد. گفت: قرار ما کی بود؟ گفتم: ۴! گفت: زود آمدید. در اتاق بمانید من سر وعده میآیم. نظم! نیت، اساس عمل و برتر از عمل گاهی وقتها یک جوان در کوچه یک دختری را یک ساعت نگاهش میکند. ولی وقتی خانه پدرزن خواستگاری میرود، چنان چشمهایش را پایین میاندازد، بله امیدوارم که ما را به فرزندی خودتان قبول کنید. چنان چشمها پایین است، که مثلاً چقدر این جوان باادبی است! اوه. . . . (خنده حضار) سرش را بالا نکرد. این آنجایی که باید دید بزند دیدهایش را زده است. (خنده حضار) ولذا هر نگاه نکردنی هم تقوا نیست. گاهی وقتها یک خانم میآید با من صحبت میکند، من اگر هیچکس نباشد نگاهش میکنم. تا میبینم دوربین است، بله! نه انشاءالله. . . خوب، من نگاه نکردم اما این نگاه نکردن ارزش ندارد. «لِیسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِم» هر صداقتی ارزش ندارد. هر تقوایی هم ارزش ندارد. آن تقوایی که برای تقوا باشد. هر ترمز لب چهارراه ارزش ندارد. آن ترمزی که از ترس جریمه، از ترس سوت پلیس است، بنده که هرچه نگاه میکنم گیر هستم. شما را نمیدانم گیر هستید یا نیستید. هرکس گیر است که مثل من است. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد توفیق بده نیتهایمان آنگونه باشد که تو دوست داری.
منبع: زن فردا نظرات شما عزیزان: [ یک شنبه 27 / 8 / 1390برچسب:برخی تاکسیها فقط برای خوشگل ها ترمز میکنند, ] [ 13:32 ] [ کاوه حق پناه ]
|
|